آوینا یکی یه دونه مامان و باباش

مسافرت کیش

26 آبان خیلی غیر منتظره یه سفر کاری برای بابا پیش اومد که قرار شد ما هم باهاش بریم شب قبلش ساک بستیم و چهارشنبه ساعت 5 پرواز داشتیم و رفتیم کیش هوا خیلی عالی بود همون شب که رسیدیم همکار بابا، با همسر و پسرش : رضا که پیش دبستانی می رفت، اومدن دنبالمون و رفتیم  هتل و  وسایلمونو جابجا کردیم و شام خوردیم و رفتیم کنار دریا .................. فوق العاده بود فرداش رفتیم دنبال کارهای اداری بابا و بعد از ناهار استراحت کردیم و بعد از ظهر رفتیم خرید صبح رفتیم شهر زیر زمینی کاریز و بعدازظهر رفتیم پارک دلفینها خیلی .............. خوش گذشت و شب سوار کشتی شدیم برای گشت خیلی عالی بود و صبح سوار کشتی آکواریو...
15 آذر 1393

تولد چهارسالگی ات توی مهد

25 آبان روز سه شنبه توی مهد برات تولد گرفتیم کیک پروانه ای خیلی .................... خوشحال بودی و چشمات از شادی برق می زد هر چی فکر می کنم نمی تونم هیچ توضیحی بدم برای خوشحالی هات بی نهایت ............... خوشحالم من و بابا برای تولدت سری کتابهای توت فرنگی رو خریدیم و همکار من یه عروسک بزرگ برات خریده بود بزرگ شدنت مبارککککککککککککککککک که اینقدر تو رو خوشحال می کنه   ...
15 آذر 1393
1